کد مطلب:28945
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:23
آيا اين سخن درست است كه متعلق ايمان نه قابل نفي است و نه قابل اثبات؟
موضوع يا به تعبير صحيح تر متعلق ايمان براساس تحليلي كه از ماهيت ايمان براساس ديدگاه اسلامي - قرآني ارائه شد نمي تواند نه قابل نفي و نه قابل اثبات باشد چرا كه يك پايه ايمان برمعرفت و علم است و نمي توان به امري معرفت و علم و يقين داشت كه نه موجود است و نه معدوم، نه مي توان بر نبودش دليل اقامه كرد و نه بر وجودش برهان آورد چرا كه چنين موضوع و متعلقي ريشه در ترديد و شك دارد و علم و يقين با ترديد و شك جمع نمي شود. ما يا علم داريم به وجود شيئي يا معرفت داريم به عدم شيئي و اين كه بگوييم معرفت داريم به شيئي كه نه موجود است و نه معدوم معنا ندارد. هم چنين انقياد قلبي و تسليم و خضوع كه پايه ديگر ايمان است به چيزي تعلق مي گيرد كه وجودش مسلم باشد اگر امري وجودش مورد ترديد و شك باشد اصلاً تسليم و خضوع در برابر آن مفهومي نخواهد داشت، تسليم و خضوعي كه منشأ اثر و عمل خارجي مي شود بايد به امري باشد كه وجودش مسلم و قطعي باشد. آيا اين آموزه صحيح است و آيا انسان آن را تصديق مي كند كه بگوييم: «آدمي در برابر امري كه نه وجود دارد و نه معدوم است نه مي توان آن را اثبات كرد و نه آن را نفي، منقاد، خاضع و خاشع است»؟ هرگز! ازاين رو در فرهنگ قرآني متعلقات و موضوع هاي ايمان يعني غيب [بقره، آيه 3]، خداوند يا اللَّه [آل عمران، آيه 84]، معاد [بقره، آيه 126] و رسالت [نساء، آيه 171] بايد نخست وجود و خصايصشان با دليل اثبات شود، سپس ايمان به آنها مطرح شود. حتي ايمان در فرهنگ اسلامي به عنوان راهي براي اثبات اين موضوعات و متعلقات تلقي نگشته است [دقت كنيد]. اين مسأله مرتبط با برخي تحليل هاي فيلسوفان و متكلمان مسيحي در غرب است كه معتقدند شاهد و دليلي بر وجود خدا در دست نيست و بر اين اساس مي كوشند ايمان را به گونه اي تفسير كنند كه با اين ترديد سازگار باشد. مثلاً بلز پاسكال(Blaise Pascal) معتقد است كه ما دليلي بر اثبات وجود خداوند نداريم. همان طور كه دليلي بر انكار وجود او در دست نيست، اما با اين حال ناگزيريم بين ايمان و [باور] به وجود او يا باور و ايمان به عدم وجود او، يكي را انتخاب كنيم. بر اين اساس او ايمان آوردن را بر مبناي نوعي ريسك و شرطبندي(Wager) توضيح مي دهد. به گمان وي چهار حالت در اين شرطبندي محتمل است: 1- خدا وجود داشته باشد و ما هم به وجودش ايمان داشته باشيم. 2- خدا وجودداشته باشد، اما ما به او ايمان نياورده باور كنيم كه خدا وجود ندارد. 3- خدا وجود نداشته باشد و ما به خطا باور داشته باشيم كه خدا هست. 4- خدا وجود نداشته باشد و ما هم ايماني به وجود او نداشته باشيم. به نظر پاسكال در حالت اول سود سرشار كه همان بهشت موعود است در انتظار مي باشد. در حالت دوم ضرري هولناك در پيش است. خدا هست ولي آدمي به راه الحاد قدم مي گذارد و در جهنم سوزان جاي خواهد گرفت. در حالت سوم ما با اعتقاد به خدايي كه نيست تا حدودي خود را مقيد كرده و در ارضاي شهوت ها و بهره مندي از نعمت هاي دنيايي از ديگران عقب مانده تا حدي خسارت ديده ايم. در حالت چهارم چيزي از دست نداده ايم. بنابراين هر عاقلي جانب وجود خداوند برخواهد گزيد و خطر خسارت احتمالي و اندك اين جهان را به جان مي خرد تا بهشت جاويدان را از دست نداده خود را گرفتار عذاب ابدي نكند. اما جاي اين پرسش در سخنان پاسكال هست كه آدمي چگونه مي تواند با خدايي كه براساس خطر كردن در يك شرطبندي به وجود آن دلبسته، راز و نياز كند و به او اعتماد كند؟!! [نگا: نظريه ايمان، همان، صص 41 - 32].
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.